رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
چه خاطره ای باید برای این همه پاییزهای بی حافظه تعریف کرد، تا من را، تورا، و اولین لبخند را به یاد آورند؟!... نظرات شما عزیزان: زینب
![]() ساعت17:07---6 آذر 1391
پاییز وقتی حافظه نداره نداره دیگه حالا تو هی خاطره بگو اگه یادش اومد
سه شنبه 9 آبان 1391
| 20:48 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |